معنی از القاب امام زمان

لغت نامه دهخدا

امام زمان

امام زمان. [اِ م ِ زَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) امام عصر. امامی که در روزگار خود مأمور هدایت مردم است:
بر جان من چو نور امام زمان بتافت
لیل السرار بودم و شمس الضحی شدم.
ناصرخسرو.
زینهارم نهاد امام زمان
نزد ایشان که اهل زنهارند.
ناصرخسرو.
گنجور علم امام زمانست ز اهل بیت
کاین شهر منزلت سوی او از نیا شده ست.
ناصرخسرو.
|| (اِخ) امام دوازدهم شیعه ٔ امامیه ٔ اثناعشری، مهدی بن حسن العسکری. رجوع به ترکیبات امام شود


زمان آباد امام ...

زمان آباد امام قلیخان. [زَ دِ اِق ُ] (اِخ) دهی از دهستان ترک شهرستان ملایر است که 882 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


القاب

القاب. [اَ] (ع اِ) ج ِ لَقَب. (اقرب الموارد) (آنندراج). جمع لقب بمعنی بارنامه که دلالت بر مدح یا ذم کند، و فارسیان در محل مفرد استعمال کنند. (از آنندراج). لقبها و پاچنامه ها و خطابهایی که برای توقیر و تعظیم کسی پیش ازاسم او ذکر میکنند. (ناظم الاطباء). نامهایی که دلالت بر مدح یا ذم کنند. رجوع به لَقَب شود:
مفاخر ملکان زمانه از لقب است
بدوست باز همیشه مفاخر القاب.
مسعودسعد.
نصیب دولت و ملت ز خویشتن داری
درست کردی بر خویشتن همه القاب.
مسعودسعد.
و دیباچه ٔ آن رابه القاب مجلس ما مطرز گردانید. (کلیله و دمنه). و منابر اسلام را شرقاً و غرباً بفروبهاء القاب میمون مزین گرداناد. (کلیله و دمنه). و چون منابر خراسان بفر القاب همایون امیرالمؤمنین القادر باﷲ زیب و زینت گرفت... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 309). منابر بذکر القاب میمون او بیاراستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 339).
نقش دیوار خانه ای تو هنوز
گر همین صورتی و القابی.
سعدی.
شد وقت که گرمی هوا تاب شود
باد سحری سموم القاب شود....
حسن هروی (از آنندراج).
- القاب دادن، در تداول عامیانه ٔ فارسی زبانان، با طول و تفصیل گفتن و یاد کردن چیزی.


امام

امام. [اِ] (ع ص، اِ) مقتدا، رئیس باشد یا غیر رئیس. (منتهی الارب). پیشوا. (آنندراج). پیشرو. (فرهنگ فارسی معین). ج، اَیِمَّه، اَئِمَّه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مؤلف منتهی الارب نویسد: امام جمع است بر لفظ واحد، نه اسم جمع مانند عدل، زیرا که در تثنیه امامان گویند بلکه جمع مکسر است تقدیراً چنانکه در فُلک که ضمه ٔ آن در حالت جمع مانند ضمه ٔ اُسد است و درحالت افراد مانند ضمه ٔ قفل. (منتهی الارب ذیل ام ّ). جمع امام چون واحدش است. (از متن اللغه):
کرا رودکی گفت باید مدیح
کامام فنون سخن بود گر
دقیقی مدیح آورد پیش اوی
چو خرما بود برده سوی هجر.
دقیقی.
بعلم و عدل وبه آزادگی و نیکویی
مؤبد است و موفق، مقدم است و امام.
فرخی.
مأمون را سخت خوش آمد و بپسندید آنچه طاهر کرده بود گفت ای امام آن نخست دستی بودکه بدست مبارک تو رسید من آن چپ را راست نام کردم. (تاریخ بیهقی چ ادیب). امام روزگار بود [بونصر] دردبیری. (تاریخ بیهقی). امروز عمری بسزا یافته است [بوصادق تبانی] و در رباط مانک علی میمون میباشد و در روز افزون از صد فتوی را جواب میدهد و امام روزگار است در همه ٔ علوم. (تاریخ بیهقی).
جگرگوشه ٔ سیدالمرسلین
که بد انبیا و رسل را امام.
سوزنی.
هرکه در قوم بزرگ است امامش خوانند
هرکه دل صید کند صاحب دامش خوانند.
خاقانی.
امام رسل پیشوای سبیل
امام الهدی صدر دیوان حشر.
سعدی.
|| قیم امر و مصلح. (از متن اللغه). || دلیل و راهنما. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || کتاب سماوی. (آنندراج). کتاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || قرآن. (از نفائس الفنون) (متن اللغه) (منتهی الارب). و در نزد قراء و اهل تفسیر هریک از مصاحفی را گویند که در زمان عثمان به امر وی نوشتند و بهر شهری نسختی فرستادند، و بمصحفی که عثمان نزد خود نگاه داشت امام اطلاق نمیشود. (از کشاف اصطلاحات الفنون). || لوح محفوظ. (از کشاف اصطلاحات الفنون) (مجمعالبیان طبرسی ذیل آیه ٔ 12 از سوره ٔ یس). و از آن است قوله تعالی:و کل شی ٔ احصیناه فی امام مبین. (قرآن 12/36)، یعنی همه چیز را دانسته ایم و شمرده در لوح محفوظ آن پیشوای روشن پیدا. (کشف الاسرار میبدی، ج 8 ص 206). و در همین کتاب آمده است: این لوح محفوظ، همان ذکر است که در خبر صحیح است که هر شب حق جل جلاله بجلال عز خود برگشاید و در آن نگرد و کس را بعد ازو نیست و نرسد که در آن نگرد. (کشف الاسرار ج 8 ص 209). || نبی. (متن اللغه) (منتهی الارب). || خلیفه. (متن اللغه). || راه وسیع روشن. (از متن اللغه).راه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و از آن است قوله تعالی: و انهما لبامام مبین. (قرآن 79/15). (از منتهی الارب). || راز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || پیشرو سپاه. (از متن اللغه). || سرودگوی شتران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || جانب قبله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || آنچه بدان مثل زنند. (منتهی الارب) (از متن اللغه). || زه کمان. (ناظم الاطباء). || منظر خوب. (آنندراج). || کرانه ٔ زمین. || آنچه هر روز طفلان بیاموزنداز سبق و جز آن. || رشته ٔ درودگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || رشته ٔ معماران که به آن بنا راست کنند. (غیاث اللغات) (آنندراج). مسطر چوب که بدان عمارت راست کنند. (منتهی الارب). رژه.ریسمان کار. زیج. || کرده ٔ مصوران. (منتهی الارب). ظاهراً مراد طرح و نقشه ای است که مصور و نقاش کشیده باشد. و در تداول مردم گَردَه تلفظ شود. || سرگره. امام تسبیح. مقری. گل سبحه و گل تسبیح. (از خزانهاللغات).
- امام سبحه، دانه ٔ کلانی که واسطهالعقد تسبیح باشد:
شود براه یقین پیر دستگیر مرا
امام سبحه گر از خاک کربلا باشد.
طاهرغنی.
بر خود صلاح بسته بود عاری از صلاح
هرگز امام سبحه نداند نماز چیست.
سید حسین خالص (از آصف اللغات).
|| در اصطلاح صوفیه، قطب. شیخ. || کسی که برای او ریاست دینی و دنیوی هر دو باشد. (از تعریفات جرجانی). در نزد متکلمان جانشین پیغمبر را امام گویند که وظیفه ٔ او بر پاداشتن رسوم و آداب دین است چنانکه پیروی آن بر همه ٔ امت واجب شده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). نزد شیعه ٔ اثنا عشری هریک از دوازده پیشوا که نخستین آنان علی بن ابی طالب (ع) و آخرین آنان مهدی (ع) است، و یازده تن اخیر از نسل علی (ع) و فاطمه دختر محمد (ص) اند. (فرهنگ فارسی معین). نزد اسماعیلیه، هر یک از هفت پیشوا که شش تن نخستین همان شش امام اول شیعه ٔ اثناعشری هستند و هفتمین اسماعیل بن جعفر صادق باشد. (از فرهنگ فارسی معین): بویوسف یعقوب انصاری قاضی قضاه هرون الرشید و شاگردامام بوحنیفه... از امامان مطلق و اهل اختیار بوده. (تاریخ بیهقی). بوبشر تبانی رحمه اﷲ هم امام بزرگ بود بروزگار سامانیان. (تاریخ بیهقی). مأمون گفت: سخت صواب آمد و کدام کس را ولیعهد کنم ؟ گفت علی بن موسی الرضا علیه السلام که امام عصر است. (تاریخ بیهقی). سید ما و صاحب ما امام قائم بامراﷲ امیرالمؤمنین بنده ٔ خداست. (تاریخ بیهقی).
گر شما ناصبیان را بجز او هست امام
نیستم من بپس آن کس و دادم بشماش.
ناصرخسرو.
ور می بروی تو با امامی
کاین فعل شده ست زو مشهر.
ناصرخسرو.
اسلام ردائی ز رسولست و امامان
از عترت او حافظ این شهره ردااند.
ناصرخسرو.
امام امم ناصرالدین که در دین
امامت جز او را مسلم ندارم.
خاقانی.
|| اخیراً بتغلیب برپادشاهان یمن که از ائمه ٔ زیدیه هستند و بر امرای مسقط که از ائمه ٔ خوارج اند اطلاق میشود. (از متن اللغه). || مزید مؤخر و مزید مقدم امکنه مانند بلندامام، پنج امام، چهارامام، سنگ امام، قزل امام، ینگی امام. (یادداشت مؤلف).
- امام المتقین، پیشوای پرهیزگاران، بیشتر لقب امام یا پیغمبر باشد، و آخر ایشان در نبوت و اول در رتبت، آسمان حق و آفتاب صدق سید المرسلین وامام المتقین... را برای عز نبوت و خاتمت رسالت برگزید. (کلیله و دمنه).
- امام جماعت، پیشنماز. (فرهنگ فارسی معین). کسی که بمتابعت او عده ای نماز میگزارند. در امام، ایمان و عدالت و عقل و طهارت مولد (اینکه ولد زنا نباشد). و بلوغ را معتبر دانسته اند و نیز زن می تواند برای زنان امام باشد. (از شرایع، ص 32). و نیز رجوع به ترجمه و شرح تبصره ٔ علامه (چ تهران، ص 118 ببعد) شود. امام جماعت اگر هاشمی (کسی که نسبت او بجد دوم حضرت رسول ص میرسد) و افقه (کسی که اعلم بفقه است) و زیباروی تر باشد اولی است. (از ترجمه و شرح تبصره ٔ علامه، ص 121).
- امام جمعه، پیشنمازی که روز جمعه در مسجد جامع نماز خواند. مقامی روحانی که در اصل موظف به پیشنمازی در مسجد جامع و اقامه ٔ نماز جمعه بود ولی بتدریج مبدل بشغلی شد. (فرهنگ فارسی معین).
- امام راتب، امامی که در محل معین و با شرایط مخصوصی نماز میگزارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- امام زمان، امام عصر. ولی عصر. امامی که در عهد خود مأمور هدایت خلق است.
- || امام دوازدهم شیعیان مهدی (ع). رجوع به امام زمان در ردیف خود شود.
- امام شهر، در بیت زیر بمعنی محتسب بکار رفته است:
ای خاک مست شو که ز غیرت امام شهر
سنگی بجام رند قدح نوش میزند.
؟ (از آصف اللغات).
- امام صامت، [در اوایل اسلام] در باب تعدد ائمه در آن واحد عده ای وجود بیشتر از یک امام را در یک زمان صحیح نمیدانستند جمعی دیگر میگفتند باید در آن واحد دو امام باشد یکی ناطق، دیگری صامت و چون امام ناطق وفات کرد امام صامت جای او را بگیرد. (از خاندان نوبختی ص 56).
- امام عصر. رجوع به امام زمان شود.
- امام قائم، امام زمان. امامی که در عهد خود مأمور هدایت خلق است.
- امام مرضی، امامی است که حائز شرایط امامت و جماعت است. (از ترجمه و شرح تبصره ٔ علامه چ تهران ص 119).
- امام ناطق. رجوع به امام صامت در همین ترکیبات (امام) شود.

حل جدول

از القاب امام زمان

حجت، مهدی، قائم، بقیهالله، حجهالله، صاحب‌الزمان، المنتظَر، غائب، صاحب‌الأمر، ولی عصر، منصور


از القاب امام زمان (عج)

بقیه الله، حجت الله


لقب امام زمان

بقیه الله


از القاب امام علی

یدالله، ابوتراب، حیدر کرار، اسدالله


از القاب امام رضا

ّّّّّّثامن الائمه


از القاب امام حسین

ثارا...

فرهنگ فارسی هوشیار

امام زمان

پیشوای زمان پیشوای دوازدهم رهنمود زمان ع


القاب

جمع لقب

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

فرهنگ معین

القاب

(اَ) [ع.] (اِ.) جِ لقب.

معادل ابجد

از القاب امام زمان

322

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری